گاهـی این دیپلماسـی ظـریفــ چـقدرمـی تـوانـد شـیـریـن باشـد !
وقـتی بـه بـهانـه ی یکــ شـام کـاری
میتوان تمـام تحریم های پَس پَرده "لبانت"را کنار زد..
و تـوافـق کنیـم بـدون تعـلیـق هر بـار ببوسـمتــــ..
مـن به پـایـان مـذاکـرات خوشبیـن بودم..
.
.
.
بـاور کن ایـن تـمامـیتــــ مـن استــــ..
وهَـربـاردوستـــ دارم این دیـپـلمـاسی را تکرار کـنـمـــ..
و تـوهـمـانند یک کشـور جـهــان سومی
گول این سیاستـــ ســاده مـن را بـخـوری ...
آسمان هر رنگی میتواند باشد !!
وقتی خیابانها حناق میگیرند و مقصد قهر میکند
.
.
.
تلفنم را بر میدارم
شماره ات را تند میگیرم
چیزی عوض نمی شود
برای حرف هایی که به مرز لال شدن رسیده اند ..
.
.
.
.
حالا تصمیمم را عوض میکنم..
تو همان خانه پدریت (بتمرگ) بمان
و من بر میگردم به (چند قرن پیش) کودکیم
هنوز تو را ندیده بودم و به مرگ فکر نمیکردم..
.
.
.
.
پشت پلکهایم هنوز گُمَت نکرده بودم ...
تمرکزم به هم میخورد..
و خاطرات چسبیده در گلو را بالا می آورم..
پُکـــ می زنم
.
.
.
زمان ربوده می شود
با این همه خاکستر وتـه سیگارهای درون هم لولیده
و
زیر سیگاری
که دهانی است همیشه باز
برای حسرت های وا مانده
برای قفس هایی که با هر پُکــ تنگ تر می شود
.
.
.
ما هیچ وقت راحت نمی میریم !!
و از ابرهایی که از پُکــ های مدام ساخته ایم
انتظار باران داریم ...
روزی بـُغض های کُهنه،
قبل از اینکه شانه هایم را به زمین معرفی کند
آستــین بالا میزنم
.
.
.
بغلت می گیرم
و آخـرین سـکانـس را
با "بغضــی انتحـــاری"
بر روی لبانتـــــ
تمـام خواهـم کــرد
و
داستان شــروع میشــود . . .
آنگونه که قرآنـهای روی تاقچه خــاک میخورند...
مرا نبـوس برای آخــرین بار!!
سر ببُر وداع این آخرین بوســـه را..
تنگ در آغوشم بگیر
چند سطر ی از لبانم را بخوان
مرا ببوس
مرا ببوس
مرا ببوس
مرا ببوس
مرا ببوس
داشتـــم غــرق می شُـدم !!!
...
پشـه ای
نجـاتم داد ...
+ایندفعه که دیدمتـــ یادم بنداز که عاشقت نشم.......
با پای برهنه !!
گاهی، لابلای شعرهایم قدم بزن
به آخرای سطر نرسیده، ته میکشد ته مانده ی زخمهای تنم...
قدم بزن . . .
از هرچه میترسیم, به سَرمان می آید !!
و منــــ ...
از رفتن " تو " هیچ نمیترســم ...!
+ حافظ
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست ...
به "معاد"ایمــان دارم!
رو ز پرده انداختن از حقانیتـــــ ...
روزی که تو سهــم من خواهی شــــد !!
قیامتی که "تــ و" با نبودنتــــ به راه انداخته ایـــــ
هیچ
عادلانه
نبود...
+ حافظ
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی
دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را
حاضـــری در حضــــور خیالــــــــم و
نیستــی در حاضـــر حضــورم....
+کم دارمتــ
دلم برای "سیبــ سُرخ" نگاهت تنگ می شـــود
بگذار در بیکران دشت چشمانت گُـــم شوم
و تو دیگــــــر به دنبالم نیا...
می خواهــم تا همیشـــــــــــه در تو" ناپیدا" شوم...
روز ِ روشن !
مُشت، مُشت ستاره میچینم
میان شَب گیسوانتـــــ
با هر دستی که لای موهایتــــ می برم...
سعدی:
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دنیــا هر چقـدر هم آبستن حوادثــــ باشـــد
خیالی نیستـ ...
به نام "تو" بیمه کرده ام
قلبم را
"نــــامم"را که می بریـــ
درونـــم "هارپــــــــــ" می نوازنـــــــد....
ناز هایتـــــــــــــ را بخرم
نترســـ !؟!
با یک کُلیه هم می شود "زندگی کرد"...
"قندیل" می بــــــــــندم..
کنار حجم عظیمی از بی قراری ها...
+میخواهم در آغوشت آفتابی شوم
دیشبــــــ واژه ها "لت و پـارم" کردند!!
مدتی استـــــــــــــ
عاشقانه هایم بوی "رفتـــن" می دهنـــــــــــــد....
+ واژه ها هم ،می کوچــــند، ازمن ...یکیــ یکیـــ
آن همه دروغــــــــــــی که به خوردم داده ای ...
چه ســـــــــــــــــــــــاده باورم شــــــده بود،
دوستــ تـــــــ دارم هایتـــــــــــ را....
ولیـــــ ...
بغض هایم طولانیستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ... !!
چهارپایه ء زمین افتاده ...
پاهــــــــــــای آویـــــــــــزان ....
نامه ای در دست ، مچاله شده ....
(تو رفتی ، من هم میروم)