یه سیب

یه سیب

ورق بزن مـــــرا، سطر به سطر از بَرم کُـــن این "مـن" هیچـگاه نُسخـه دوم نـــدارد..
یه سیب

یه سیب

ورق بزن مـــــرا، سطر به سطر از بَرم کُـــن این "مـن" هیچـگاه نُسخـه دوم نـــدارد..

حسرت

پُکـــ می زنم

.

.

.

زمان ربوده می شود


با این همه خاکستر وتـه سیگارهای درون هم لولیده


و 


زیر سیگاری 


که دهانی است همیشه باز


برای حسرت  های وا مانده


برای قفس هایی که با هر پُکــ تنگ تر می شود

.

.

.

ما هیچ وقت راحت نمی میریم !!


و از ابرهایی که از پُکــ های مدام ساخته ایم



انتظار باران داریم ...



سکانس آخر

روزی بـُغض های کُهنه،


 قبل از اینکه شانه هایم را به زمین معرفی کند 


آستــین بالا میزنم

.

.

.

بغلت می گیرم


و آخـرین سـکانـس را 


با "بغضــی انتحـــاری"


بر روی لبانتـــــ


تمـام خواهـم کــرد


و


داستان شــروع میشــود . . .