یه سیب

یه سیب

ورق بزن مـــــرا، سطر به سطر از بَرم کُـــن این "مـن" هیچـگاه نُسخـه دوم نـــدارد..
یه سیب

یه سیب

ورق بزن مـــــرا، سطر به سطر از بَرم کُـــن این "مـن" هیچـگاه نُسخـه دوم نـــدارد..

احیا

سَمتــ رفتنتــ فرقی نمیکنــد !


با رفتنتـــ


چیزی جابجا میشــود 


هــدف منـم


دردهـــــــــــــا


از هـر جـهت باشـند، کـمانه میکننـد...


 در من فـرو میـرونـد و بغلــم میگیرند!!


دردها  چیـز خوبیستـــــ !


تنها دردها مرا میشناسند و از من عبور نمیکنند...


حالا تو مانده ای و  انحرافی که پیش رو داریــــــــــــ...


واز من تنها جسدی  مانده در قابی فراموش شدهـــ


و  نگاهی خشکیده  سمت انحراف تو...

.

.

.

هیچ چیز مساعد نیستــــــــــــ


بیا و دردها را بپیچانـ 


هیــچ رنجشی در این شـعر اتـفـاق نمی افتــــد


کافیـست سَـرت را برگردانی....


من در چند متری اتاقم محبوسم..

آسمان هر رنگی میتواند باشد !!



وقتی خیابانها حناق میگیرند و مقصد قهر میکند

.

.

.


تلفنم را بر میدارم


شماره ات را تند میگیرم


 چیزی عوض نمی شود


برای حرف هایی که به مرز لال شدن رسیده اند ..

.

.

.

.

حالا تصمیمم را عوض میکنم..


تو همان خانه پدریت (بتمرگ) بمان 


و من بر میگردم به (چند قرن پیش) کودکیم 


هنوز تو را ندیده بودم و به مرگ فکر نمیکردم..

.

.

.

.

پشت پلکهایم هنوز گُمَت نکرده بودم ...


 تمرکزم به هم میخورد..


و خاطرات چسبیده در گلو را بالا می آورم..