یه سیب

یه سیب

ورق بزن مـــــرا، سطر به سطر از بَرم کُـــن این "مـن" هیچـگاه نُسخـه دوم نـــدارد..
یه سیب

یه سیب

ورق بزن مـــــرا، سطر به سطر از بَرم کُـــن این "مـن" هیچـگاه نُسخـه دوم نـــدارد..

من در چند متری اتاقم محبوسم..

آسمان هر رنگی میتواند باشد !!



وقتی خیابانها حناق میگیرند و مقصد قهر میکند

.

.

.


تلفنم را بر میدارم


شماره ات را تند میگیرم


 چیزی عوض نمی شود


برای حرف هایی که به مرز لال شدن رسیده اند ..

.

.

.

.

حالا تصمیمم را عوض میکنم..


تو همان خانه پدریت (بتمرگ) بمان 


و من بر میگردم به (چند قرن پیش) کودکیم 


هنوز تو را ندیده بودم و به مرگ فکر نمیکردم..

.

.

.

.

پشت پلکهایم هنوز گُمَت نکرده بودم ...


 تمرکزم به هم میخورد..


و خاطرات چسبیده در گلو را بالا می آورم..


نظرات 21 + ارسال نظر
محمدرضا 8 آذر 1393 ساعت 19:56

حتا اگر بمیرم خاطرات لعنتی ات دست از سر من بر نمی دارند...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد