یه سیب
ورق بزن مـــــرا، سطر به سطر از بَرم کُـــن این "مـن" هیچـگاه نُسخـه دوم نـــدارد..
یه سیب
ورق بزن مـــــرا، سطر به سطر از بَرم کُـــن این "مـن" هیچـگاه نُسخـه دوم نـــدارد..درباره من
زیبایی چشمان تو ...بی تاب می کند مرا...
رها می شوم در کهکشان خیال
و غرق می شوم در حجم بیکران بودنت
عزیز، عشق آسمانی ام
من در زمین بودم...
شاید کمی تنها .. کمی هم خسته
نوری بر من تابید
از آسمان بود و از انتهای عالم
از جاییکه زیبایی چشمان تو می خندید!
چیزی چون جوانه ای از عشق در من رویید
عجین شد با خاک قلبم
گل کرد... شد مهر .. شد شور... شد شبیه زنده بودن
با تو... میلادی دوباره دارم
و با تو ... حرف جدیدی از زندگانی خواهم گفت
همراهم باش... تا همیشه ... تا انتها ... تا خود آسمان
<<ممنون که من رو میخونید >>
ادامه...
پیوندها
جدیدترین یادداشتها
همهبایگانی
- بهمن 1395 1
- آبان 1395 1
- اسفند 1394 1
- بهمن 1394 1
- تیر 1394 1
- اردیبهشت 1394 1
- آذر 1393 1
- آبان 1393 1
- تیر 1393 1
- آذر 1392 2
- مرداد 1392 1
- اردیبهشت 1392 2
- اسفند 1391 1
- بهمن 1391 3
- آذر 1391 1
- آبان 1391 8
- مهر 1391 1
- مرداد 1391 1
- تیر 1391 1
- خرداد 1391 1
- فروردین 1391 2
- اسفند 1390 1
- بهمن 1390 5
- دی 1390 11
- آذر 1390 52
تقویم
بهمن 1395| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | ||||||
| 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
| 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
| 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
| 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
| 30 |
جستجو
آمار : 55099 بازدید
Powered by Blogsky
باتو چه میشوم...
به تو که نگاه می کنم...
چیزی شبیه "رعد "در بدنم جاری می شود...چون خون در رگهایم
چون ضربانهای متدوام قلبم
به من خیره شو!
می خواهم که با تو یکی شوم
منجمد شود خون رگهایم
تک ضربان شود طپشهای قلبم
و نفسم بند آید...!
به تو که نگاه می کنم...
دنیا از حرکت می ایستدو زمان (ثانیه صفر) می شود
کاش می گفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست...
(ع.م)
1 بهمن 1390 ساعت 15:15
میسی علی جون واقعا قشنگه به تو که نگاه می کنم ...
دنیا از حرکت می ایستد
و زمان صفر می شود
از حرکت ایستادن دنیا تعبیر جالبیه خوشم اومد واقعا
واقعا قشنگ بود...
(منجمد شود خون رگ هایم...)
سلام.ای خاک بر سرش کننننننننننن!!!!!!!!کی رو میگم؟؟؟؟عرض میکنم خدمتتون...من این روزا امتحانای پایانترممه وقت ندارم بیام کامنت بذارم.بعد داشتم اینو به یکی از دوستان خانوادگی به ظاهر شفیق میگفتم و از اعتیاد به بلاگفا مینالیدم که پیشنهد داد من پستا رو بخونم و نظرم رو بگم اون خودش دیگه تایپ میکنه ...دختره ورداشته نظر خودش رو هم قاطی نظر من گذاشته...آخه گیر داده بود تو گفتی صفا و مرده ازت تقلب کرده...بی خرد هر چی بهش میگم ربطی نداره گوش نمیداد...
دیگه درس عبرت شد واسم!!!!!!!!۱
راستی چرا از دست رفتم؟؟؟؟
سلام...
من
**************تو را
برای شعر
برنمی گزینم،
شعر
مرا
برای تو
برگزیده است.
در هشیاری به سراغت نمی آیم؛
هر بار
از سوزش انگشتانم درمی یابم
که باز
نام تو را می نوشته ام.
مرسی علی جون مثل همیشه قشنگ و پر احساس
در سکوت شب من ،
ناگهان حادثه ای...
ناگهان وسوسه ای تلخ گذشت...
من تو را کم داشتم
در سکوت شب من ،
آسمان حرفی زد...
و غزل شعری شد...
در سکوت شب من،
موج گیسوی تو آرام نداشت
برق چشمان تو پیغام نداشت...
چه سرابی دارم
که امیدم به نگاهت...
سالها یخ زده است...